شهر غریب بی کس و تنها بیکار اواره
سردرگم و بی برنامه
بی فکر و بی مشاور
شلوغی شهر اعصاب خراب
شلوغی اطراف ولی تنها
شلوغی و شلوغی و سر صدا اما بی فایده
آدمیزاد ترافیک همسایه پراز ازدهام اما بی فاید
این است معنی و مفهوم تمدن مدرن بروزشدن
این است شهرنشینی رفاه و اجتماعی بودن
این غفلت از خویش و خوشان و همسایگان نیست عین تمدن است
چت زدن بازی انتنتی وبگردی وهزاران کار و بیکار
غافل از یک کلمه مصاحبت حرف قصه گفتمان خنده و طنز
غافل از کار و باغ وبستان مرغ و اردک وجوجه
وای عجب روزی و روزگاری مصرف و مصرف ب
ساختن با دود خاک و سروصدا به تنهایی
وای چه رشد و توسعه ای نابودی سبزه و چمن باغ وبوستان
کاشت اپارتمان و ویلان برای پولداران و اربابابان
چقدر زندگی تکرای بی معنی شده جلوی تلویزیون سریال هزار بار پخش شده
انترنت همه چیز فلتر و قفل بزرگ رویش خورده
باز چه فایده باید بگذرد اینها همه می گذرد
هرکسی باید فکر خویش بود لابد چاره ای کرد در حدتوان زندگی را معنا کرد
000